چرا کسى همانند آنان در سایر خاندانها نبود؟
خواننده حق دارد که بگوید : تا این جا فهمیدیم که هیچ تناقضى - بین امتیاز خاندان پیامبر و آن اصلى که مىگوید گرامىترین مردم نزد خدا پرهیزگارترین آنهاست - وجود ندارد ، زیرا که تماز آنان کاشف از این حقیقت است که ایشان در بالاترین درجههاى تقوا بودند . و لذا این تمایز نه از نوع تمایز حکومت اشرافى بوده است ، نه اجر عمل دیگران براى ایشان و نه پاداش عملى که خارج از توان و بیرون از اختیارشان بوده است که همان خویشاوندى با پیامبر (ص) باشد . این گرامى داشت آنهاست که با اعمال پسندیده خود و با حرکت در خط شخص پیامبر شایستگى آن را یافتهاند .
همه اینها را فهمیدیم ولى این حق را داریم که بپرسیم : چگونه پیش آمد که این پرهیزگاران ممتاز ، تنها در میان خانواده پیامبر (ص) یافتشدند و در دیگر خانوادههاى عرب یا در نژادهاى غیر عرب ظهور نکردند ؟
در تاریخ نبوتها تازگى نداشته است .
پاسخ ما بر این پرسش این است که آنچه اتفاق افتاده است در تاریخ نبوتها مطلب تازهاى نیست بلکه به عکس تاریخ نبوت به شهادت قرآن سرشار از این گونه رویدادها است ، خداوند هارون را با برادرش موسى کلیم الله ، در رسالت شریک قرار داد و هیچ کس از مردم بنى اسرائیل و دیگران را در رسالت با او شریک نساخت دستیابى به این مقام شامخ هم ، به دلیل شایستگى شخص هارون بود و هم براى استجابت دعاى برادرش کلیم الله : « براى من از خاندانم وزیرى - برادرم هارون را - قرار ده ، بدان وسیله پشتم را قوى گردان ، و او را در کار من انباز کن تا تو را بیشتر تسبیح گوییم و فراوان یاد کنیم که تو خود به حال ما بینایى . فرمود : اى موسى ! آنچه خواستى به تو داده شد » (19) .
ابراهیم (ع) پروردگارش را خواند و از او خواست که از میان فرزندانش رهبرانى براى مردم قرار دهد ، پس خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به او وعده داد که از بین فرزندان صالح او امامانى قرار دهد ، بدون این که هیچ فردى از فرزندان او که به خود یا به دیگران ستم روا داشتهاند به آن مقام والا برسند : « و هنگامى که پروردگارش ابراهیم را با کلماتى آزمود ، پس به پایان رسانید آنها را ، فرمود : من تو را امام براى مردم گردانیدم ، ابراهیم گفت : و از فرزندانم ؟ گفت : عهد من به ستمکاران نمىرسد » (20) . و قرآن جاى دیگر به استجابت دعاى ابراهیم تصریح کرده است ، به این ترتیب که در میان فرزندان او نبوت و کتاب را قرار داده است : « اسحاق و یعقوب را به او مرحمت کردیم و در میان نسل او نبوت و کتاب را قرار دادیم و اجر او را در دنیا دادیم و البته که او در آخرت از شایستگان است » (21) .
و خداوند ، خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى داد : « همانا خداوند آدم ، نوح ، خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان - فرزندان بعضى را بر بعضى – برگزید ، و خدا شنوا و داناست » (22) .
زکریا پروردگارش را خواند و از او صلاح فرزندانش را درخواست کرد ، خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و فرشتگان ، آن را به وى مژده دادند : « در آنجا زکریا پروردگارش را خواند ، گفت پروردگارا به من از جانب خود فرزندى پاک مرحمت فرما ، بدرستى که تو شنونده دعایى ، پس فرشتگان او را - در حالى که میان محراب ایستاده نماز مىخواند - ندا دادند : خداوند تو را به وجود یحیى مژده مىدهد در حالى که تصدیق کننده کلمهاى از خدا ، سرور ، بازدارنده نفس از شهوات و پیامبرى از شایستگان است » (23) . این آیات و شمار دیگرى غیر از اینها به روشنى دلالت دارند بر این که نبوتهاى پیشین در این مسیر حرکت کردهاند و از اولاد پیامبران سابق و خویشاوندان ایشان - کسانى که در رفتارشان همانند آنان بودند - وجود داشتهاند و در مسیر اینان حرکت کردهاند و به درجات تقوا رسیدهاند و بدان وسیله استحقاق به دوش کشیدن بار رسالت را یافتهاند و خداوند آنان را بر دیگر جهانیان برگزیده است .
تفسیر مطلب آن که خداوند از خود ایشان و یا از فرزندانشان افراد ممتازى را آفریده است : یا براى استجابت دعاهاى این پیامبران و یا به عنوان پاداشى جهت تلاش آنان در راه نشر دین و اعلاى کلمة الله .
در این صورت ، غیر طبیعى نیست که در میان خاندان پیامبر، این چنین نخبگانى از پرهیزگاران وجود داشته باشند ، بلکه هنگامى غیر طبیعى خواهد بود که در میان اهل بیت پیامبر (ص) شاخصهاى هدایت وجود نداشته باشند تا به بالاترین مراتب تقوا برسند . حضرت محمد (ص) گرامىترین پیامبران خدا و محبوبترین آنان نزد خداست ، پس اگر خداوند ، ابراهیم ، نوح ، زکریا و دیگران را گرامى داشته است به این ترتیب که در میان فرزندان صالح آنان کسانى را آفریده است که استحقاق آن را داشتهاند تا خداوند آنان را بر جهانیان برگزیند .
پس چرا خداوند خاتم پیامبران و عزیزترین رسولانش را گرامى ندارد تا رهبران لایق را در میان فرزندان او بیافریند ؟ هر گاه خداوند موسى را با برگزیدن وزیرى از خاندانش گرامى داشته است و برادرش را شریک رسالت او کرده است ، چرا محمد (ص) را با برگزیدن وزیرى از میان اهل بیتش گرامى ندارد تا جز نبوت - که هیچ پیامبرى پس از او نیست - از هر جهت همچون هارون نسبت به موسى باشد ؟
پیامبر خدا در شب زفاف فاطمه براى على دعا کرد ، در همان حال از آبى که خود نوشیده بود به روى آنان مىپاشید و از خداوند درخواست مىکرد تا آنان و فرزندانشان را از شر شیطان ملعون نگهدارد (24) .
و حاکم روایت کرده است که پیامبر عبایى را روى على ، فاطمه و حسنین انداخت سپس فرمود : « پروردگارا اینان اهل بیت منند ، پس بر محمد و خاندان محمد درود فرست . » و خداوند بزرگ این آیه را نازل کرد : « محققا اراده خداوند تعلق گرفته است تا از شما خانواده ، پلیدى را برطرف کند و شما را در حد اعلاى طهارت ، پاک دارد » (25) .
و چه سزاوار است حضرت محمد (ص) بر اینکه در مقابل انجام رسالت به استجابت دعا درباره خانوادهاش پاداش داده شود . در حقیقت این امرى طبیعى است به همان دلیل است که مىبینیم رسول خدا على (ع) را به برادرى خود برمىگزیند و سپس مىگوید : « تو نسبت به من به منزله هارونى نسبت به موسى جز این که هیچ پیامبرى بعد از من نخواهد بود » . او فضیلت تمام خاندانش را - که مبرا از پلیدىاند - به این ترتیب اعلان مىکند که مسلمانان را مامور مىسازد - در حالى که صادق است و هرگز از روى هوا سخن نمىگوید - تا همان گونه که بر او درود مىفرستند بر خاندانش نیز درود فرستند و به این فرمان خدا پاسخ دهند که : « اى کسانى که ایمان دارید ، بر او درود فرستید و سلام مخصوص دهید.»
و قرآن ، خود به صراحت مىگوید ; از جمله اصول اسلامى ، محبتبه خاندان رسول الله است . خداوند به پیامبرش دستور داده تا از مسلمانان در برابر انجام رسالتخود پاداش بخواهد و این پاداش ، همان محبت و دوستى ایشان نسبت به خاندان او باشد : « آن همان چیزى است که خداوند بندگانش را بشارت مىدهد ، آنان که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند ، بگو ; از شما بر انجام رسالت اجرى نمىخواهم ، به جز دوستى با خویشاوندان ، و هر کس نیکى کسب کند ، ما برایش بر آن نیکى مىافزاییم ، همانا خداوند بخشنده پاداش دهنده است » (26) .
حاکم در مستدرک به سند خود از على بن حسین (ع) نقل کرده است که حسن بن على فرمود : « و من از آن خاندانم که خداوند دوستى و مودت آنان را بر هر مسلمانى واجب شمرده است ، و خداوند بزرگ به پیامبرش فرموده است : بگو از شما در برابر انجام رسالت مزدى نمىخواهم ، مگر مودت به خویشاوندانم و هر که کسب نیکى کند ، ما در آن نیکى برایش مىافزاییم . پس کسب نیکى ، دوستى ما خانواده است » (27) .
خداوند در این آیه پیامبرش را مامور کرده است تا به مسلمانان بگوید : او از ایشان اجر و مزدى براى رسالت نمىخواهد بجز مودت ایشان بر خویشاوندان او ( و خویشاوندان او همان خاندان اویند ) . و این سخن چنین نیست که محبت پیامبر را نسبت به خانوادهاش پاسخى به نداى غریزه بشرى داند از باب این که هر انسانى بر محبت خویشاوندان خود آفریده شده است ; چه پیامبر بالاتر از آن است که خاندانش را بر دیگر مردم فضیلت بخشد و آنان را مشمول محبت خاص خود گرداند ، در حالى که دیگران به خدا نزدیکتر از ایشان باشند . و اگر چنین باشد ، انگیزه ، انگیزه خود خواهى خواهد بود ، و اگر چنین انگیزهاى در میان بود هر آینه خداوند او را مامور نمىکرد تا اجر خود را بر انجام رسالت ، محبت بر خاندانش قرار دهد ، چه میان خدا و هیچ یک از بندگانش قرابتى وجود ندارد ! و خداوند خاندان پیامبر را متمایز نمىکرد و به پیامبرش دستور نمىداد تا از مسلمانان محبت به آنان را بطلبد مگر از آن جهت که ایشان در بالاترین مراتب تقوا بودند و محبت آنان موجب قرب به خداست و پیروى از ایشان رهنمون به سوى حق است .
پىنوشتها :
1- « الطبقات الکبرى » ابن سعد ج 3 ص 321 ، و گروهى از مورخان نیز نقل کردهاند .2- بخارى در جزء ششم از صحیح خود ( در کتاب تفسیر- در تفسیر سوره احزاب ) ص 151 و مسلم در جزء چهارم ( در مورد درود فرستادن بر پیامبر پس از تشهد ) ص 136 این مطلب را روایت کردهاند ، شماره حدیث در سنن ترمذى 483 ، در سنن ابن ماجه 904 است . و نسایى در صحیح خود جلد 3 ص 48 آن را نقل کرده است . 3- صحیح بخارى ج 6 ص 151 . و نسائى در جزء سوم از صحیح خود ص 49 از ابو سعید ، قریب به آن مطلب را نقل کرده است . 4- صحیح مسلم ج 4 ص 125 . 5- صحیح نسایى ج 3 ص 48 . 6- سنن ابن ماجه ج 1 ص 293-294 . شماره حدیث 906 . 7- سیره ابن هشام ، جزء دوم ص 412 . 8- سوره لقمان (31) آیه 33 . 9- سوره فاطر (35) آیه 19. 10- سوره مسد (11) . 11- حاکم : صحیح مستدرک ، ج 3 ، ص 226. 12- سنن ابن ماجه - حدیث 145 . 13- ابن ماجه در سنن خود ، حدیث 143 . 14- سنن ابن ماجه ، حدیث 121. 15- جزء پنجم از صحیح بخارى (باب فضائل على) ، ص 24 . 16- همان کتاب ص 25 در باب فضایل خویشان پیامبر . 17- سنن ابن ماجه - حدیث 143 . 18- حاکم ، سند روایت را به ابى ذر رسانده است . جزء سوم از مستدرک ص 151 . 19- سوره طه ، آیه 29 تا 36 . 20- سوره بقره ، آیه 124 . 21- سوره عنکبوت آیه 27 . 22- سوره آل عمران ، آیه 33 -34 . 23- آل عمران (3) آیه 38-39 . 24- « ریاض النضرة » از حافظ محب طبرى (چاپخانه اتحاد مصر جلد 2 ص 180) و احمد در « مناقب » آن را آورده است . و متقى در «کنز العمال » ج 7 ص 113 نقل کرده و گفته است که ابن جریر و هیثمى در مجمع خود ج 9 ص 209 روایت کرده و گفته است طبرانى و ابن حجر در صواعق خود (ص 84) نقل کردهاند ، و او گفته است : ابو حاتم سند آن را استخراج کرده است . همه اینها را فیروز آبادى در کتاب خود « فضائل الخمسة من الصحاح الستة » ج 2 ص 143 چاپ سوم آورده است . 25- مستدرک ج 3 ، ص 128. 26- سوره شورى ، آیه 23 سوره مکى است ولى این آیه و دو آیه بعد ، مدنى هستند. 27- ج 3 ص 172 .
|