(کاش منو میشناختین تا می دونستین چه آدمی داره این مطلب رو می نویسه و فکرای عجیب و غریب نکنین )
کوچیکتر که بودم ,
وقتی از اوضاع جوونا , چه دخترا وچه پسرای قبل از انقلاب می شنیدم که چه وضعی داشتن ,
تعجب می کردم ؛
با خودم می گفتم :
درسته که شرایط خیلی بد بوده و رییس مملکت خودش اند این کارا بوده ولی ...
ولی سوالایی که همیشه ذهنمو مشغول می کرد این بود که :
مگه از زمان صفویه ( خیلی وقته ها ! ) مذهب رسمی کشور ما شیعه اعلام نشد ؟
مگه جوونای اون موقع , مردم و ... شیعه نبودن ؟
مگه عاشق مولا نبودن ؟
مگه دخترا و زنها عاشق حضرت زهرا نبودن ؟
مگه برای برگزاری مراسم محرم برای اینکه بگن امام حسین چرا کشته شد و حضرت زینب چرا اسیر شد حتی جونشونو وسط نمی ذاشتن ؟
مگه برا جشن میلاد حضرت مهدی سنگ تموم نمی ذاشتن ؟
و ...
( می دونستم هیچکدوم از اینا هیچ ربطی به مسائل جاری مملکت (( بیشتر منظورم اوضاع اقتصادیه )) نداره چون دوتا مقوله جدا از همن )
پس چرا باید اونجوری می شدن ؟
می دونی چی می گم ؟
کسی که ابراز محبت به کسی می کنه و ادعا می کنه که دوستش داره تمام سعیشو می کنه مبادا اذیتش کنه ,
مبادا آزارش بده ,
تازه ! یه کاری می کنه تا بیشتر و بیشتر شبیهش بشه ؛
اینجوری نیست ؟ ( خداییش اینجوریه )
پس چرا ... ؟
خودمونیم , خیلی خجالت می کشیدم ؛
همش می گفتم نه اینجوری نبوده ؛
مَخلص کلوم , یه جورایی سر خودمو کلاه می ذاشتم تا سوالا یادم بره ؛
... گذشت ...
سنم بیشتر شد ؛
به اصطلاح بزرگ شدم ؛
عقلم مثلا کاملتر شد ؛
خب ! من بچه انقلاب بودم ؛
امام رو دیده بودم ,
سنم کم بود , ولی جنگ رو دیده بودم ,
مردم با صفا ,که جنگ و به کمک خدا گردوندن و زندگیشونو خرج کردن و ...
جوونایی که با افتخار هر چه تمام تر می رفتن جبهه ؛ اونم فقط برا دینشون و مملکتشون و ناموسشون ...
یادمه که روزی دو سه بار بلکه بیشتر با مادرم می رفتم سرکوچه برا اینکه دوباره شهید آورده بودن ؛
...
بعد از اونم که آقا ( حضرت آیت الله خامنه ای ) رو دیدم ؛
شهیدایی که بعد از تفحص می آوردن ؛
خونواده شهدا که از نزدیک باهشون بودم و هستم ,
جانبازهایی که ذره ذره داشتن به مرگ ( ببخشید خیلی بد گفتم ) به شهادت نزدیک می شدن ,
عکس شهدا تو مسجدا , حسینیه ها و خیابونا و ...
خیابونایی که دیگه با اسم ائمه و شهدا و .... نام گذاری شده ,
خداییش وقتی کلامو قاضی می کنم و فکر می کنم می بینم ته نامردیه اگه این زمان و با قبل از انقلاب مقایسه کنم
اصلا قابل مقایسه هم نیست ؛
اما ...
یهو مخم سوت می کشه !
دوباره اون سوالا میاد تو ذهنم ,
فقط باید جای ضمیراشو عوض کنم و نوع اونارو ( ؟؟؟؟!!!!!! )
آتیش میگیرم ,
مگه ما شیعه نیستیم ؟
مگه ما عاشق مولا نیستیم ؟
مگه دخترا و زنها عاشق ... ؟
یعنی واقعا دوباره این سوالاس که تو ذهنم زنده شده ؟
حالا دوباره ...
نمی دونم سرخودمو دیگه باید چجوری گرم کنم که این سوالا یادم بره ؟
نمی دونم ...
....
حتی گاهی انقدر کارد به استخونم می رسه که یاد اون جمله امام حسین ( ع ) می افتم :
" اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید "
یا علی
کیمیا
|