سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خرداد 84 - ابوتراب

هر چیزی کمیاب گردد عزیزتر می شود، جز دانش که هر چه فراوان گردد گرامی تر شود . [امام علی علیه السلام]

مطالب زیر توسط      نوشته شده است!

امیرالمومنین اسوه وحدت ( بخش هشتم )

احادیث ‏بیانگر اوصاف [اهل البیت]

از جمله روایتهاى صریح نبوى که بیانگر اوصاف است ، احادیث ذیل است :

از جابر بن عبد الله نقل شده است که رسول خدا فرمود : « اى مردم ! من در میان شما ، چیزهایى را بر جاى گذاشتم ، اگر آنها را بپذیرید ، هرگز گمراه نخواهید شد : کتاب خدا ، و عترتم ، خاندانم ‏» (1) .

و از زید بن ارقم است که رسول خدا فرمود : « براستى که در میان شما چیزهایى بر جاى گذاشتم که اگر بدانها چنگ زنید ، هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد : کتاب خدا - رشته کشیده شده میان آسمان و زمین - و عترتم ، خاندانم ; و آن دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا کنار حوض [کوثر] به سوى من باز گردند . پس مواظب باشید ، بعد از من‏چگونه درباره آن دو جاى مرا خواهید گرفت ‏» (2) .

و از زید بن ثابت است که پیامبر خدا گفت : « من پس از خود در میان شما دو جانشین مى‏گذارم : کتاب خدا - رشته امتداد یافته بین آسمان و زمین (یا ما بین آسمان تا زمین) - و عترتم ، اهل بیتم و آن دو هرگز جدا نگردند تا کنار حوض [کوثر] به سوى من باز گردند » (3) .

و از زید بن ارقم است که رسول خدا در روز غدیر خم فرمود : « گویا من [به لقاء الله] دعوت شدم و اجابت کردم [کنایه از این که : پس از رحلتم از دنیا] در میان شما دو شئ گرانقدر گذاشته‏ام - یکى از آنها بزرگتر از دیگرى است : کتاب خداى بزرگ و عترتم . پس مواظب باشید که چگونه نسبت‏به آنها جاى مرا پر خواهید کرد ، چه آنها هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض [کوثر] بر من باز گردند . » و بعد فرمود : « براستى که خداى بزرگ صاحب اختیار من است ،  و من صاحب اختیار هر مؤمنى هستم . » آن گاه دست على را گرفت و گفت : « هر که را من صاحب اختیارم ، این [على] صاحب اختیار اوست . پروردگارا دوست‏بدار هر کس او را دوست‏ بدارد و دشمن بدار هر آن کس را که با او دشمنى کند » (4) .

البته این احادیث و بسیارى از احادیث مشابه آنها دلالت دارند بر این که اهل بیت پیامبر منحصر به کسانى هستند که به فراوانى از صفات زیر برخوردارند :

(1) آنان عترت پیامبرند ، و عترت مرد ، نزدیکترین خویشاوندان او از گذشتگان و باقى ماندگان خاندان و نسل اوست . و به این ترتیب از محدوده اهل بیت پیامبر، زنان و یاران پیامبر و اصحاب غیر هاشمى خارج مى‏شوند (5) .

(2) آنان در بالاترین درجات تقوا و شایستگى‏اند ، زیرا که ایشان از قرآن جدایى ناپذیرند ، در صورتى که ناپرهیزکاران در جهت‏ خلاف قرآنند . و از آن رو هاشمیان گناهکار که از خدا نافرمانى مى‏کنند و هم به طریق اولى گناهکاران غیر هاشمى از شمار اینان خارج مى‏شوند.

(3) آنان در بالاترین درجات از بینش دینى و داناترین مردم به زبان قرآنى‏اند هاشمیانى که نادانند و از بینش دینى محدودى برخوردارند - هر چند شرف خویشاوندى پیامبر (ص) را دارند - از فرزندان معنوى او نیستند ، زیرا شخص نادان و آن که بینش محدودى دارد - دانسته یا ندانسته - در معرض مخالفت‏ با قرآن است . و هیچ گونه ضمانتى براى موافقت در گفتار و رفتار او با قرآن وجود ندارد . تبعیت مردم از مثل او و پیروى او – گاهى - منجر به مخالفت ‏با کتاب خدا خواهد شد.

(4) موافقت‏ بعضى از خاندان پیامبر با بعضى ضرورى است تا بتوانند با قرآن متفق شوند ، چه ،  به یقین یک طرف از آن دو گروه که آموزشهاى آنها با هم متناقض است ، بر خطایند . زیرا که دو گروه بر حق ، با یکدیگر تضادى ندارند . و چه بسا که همگى بر خطایند ، زیرا خطا همانطورى که بار است ، تناقض دارد ، ممکن است‏ با خطاى دیگر هم متناقض باشد . حال اگر تعلیمات گروهى از دانشمندان با هم در تناقض باشند ، امکان ندارد که همه آنان موافق با قرآن باشند !

(5) معرفت دینى آنان یقینى است . و بدان جهت ، همه مجتهدان هاشمى ، اصحاب ، تابعین و دیگران - از دایره اهل بیت پیامبر به لحاظ معنى و حقیقت - خارج مى‏شوند . سر مطلب این است که معرفت ‏یک مجتهد در بیشتر موارد غیر یقینى و بلکه ظنى است.

ما بر آنیم که معرفت اهل بیت پیامبر (ص) باید یقینى باشد ، زیرا مجتهدى که به گمان خود برترین احتمالها را مى‏پذیرد ، گاهى ناخودآگاه نظر او با قرآن مخالفت دارد !

تا وقتى که معرفت‏ یک مجتهد بر اساس ظن باشد ، نه پیش او ضمانتى براى موافقت‏ با قرآن وجود دارد و نه نزد پیروانش . و از آن روست که مى‏بینیم مجتهدان بایکدیگر اختلاف نظر دارند و در آرایشان تناقض وجود دارد .

احادیثى که گذشت‏ بوضوح دلالت دارند بر این که معرفت دینى خاندان پیامبر ، معرفتى ست‏ یقینى نه اجتهادى ، و گرنه مى‏بایست در اکثر اوقات از قرآن جدا مى‏بودند . به همین دلیل مجتهدى ، چون ابن عباس - با وجود علو مقام و این که پسر عموى پیامبر است - از محدوده اهل بیت پیامبر - به حسب معنا - خارج است ، تا چه رسد به دیگر اصحاب که از بستگان پیامبر نبوده‏اند و به مقامى چون مقام ابن عباس نایل نشده‏اند . پس هیچ یک از مجتهدان - هر چند براى اجتهاد خالصانه خود - چه به حق رسیده باشند و یا خطا کنند داراى پاداش و اجرند ،  از خاندان پیامبر - بر طبق روایات صریح قبلى - نیستند.

 


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

آفریدند تورا تا که مسیحا باشی

آفریدند تورا تا که مسیحا باشی     

همه چون خادم دربار و تو آقا باشی

آفریدند تورا از طبق گریه نور   

تا که جانسوز ترین واژه دنیا باشی

آفریدند تو را تا که فقط ناز کنی   

همه مجنون تو باشند و تو لیلا باشی

در کرم اهل کرم پیش تو کم آوردند   

دیگران قطره ناچیز و تو دریا باشی

تو قتیل العبراتی , نه  بر گریه ما   

کشته چشم تر زینب کبری باشی

بر سر نیزه نشستی و تلالو کردی  

مثل خورشیدی و زیبا ست که بالا باشی

خیزران خورده ترین قاری قرآن خدا

طشت زر دیده ترین حضرت یحیی باشی

علی اکبر لطیفیان

******************

 


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

امیرالمومنین اسوه وحدت ( بخش هفتم )

فصل دوم

چه کسانى اهل بیت پیامبرند؟

در فصل پیش راجع به ممتاز کردن خاندان پیامبر در دین- با درود فرستادن برایشان- سخن گفتیم و ثابت کردیم که اعطاى این مقام والا به ایشان ، با اصل اسلامى که اعلان مى‏دارد : گرامى‏ترین مردم نزد خدا پرهیزکارترین آنهاست ، منافاتى ندارد . توضیح این که برترى دادن خداوند به این خاندان کاشف از فضیلت آنان و شایستگى ایشان براى چنین برتر شمردن است و هم این که آنان در بالاترین درجات تقوایند . و بحق دیدیم که اعمالشان با این نتیجه گیرى هماهنگى داشت ، و شهادتهاى پیامبر در مورد آنان این شایستگى را آشکار مى‏کند . سپس کشف کردیم که در تاریخ نبوت وجود بندگان عالیقدر در میان خاندان پیامبر مطلب تازه‏اى نبوده است . قرآن ما را آگاه مى‏سازد که نبوتهاى پیشین در همین راستا حرکت کرده‏اند ، آن جا که خداوند ، خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى بخشید ، و آنگاه که خداوند ، هارون را در رسالت ‏برادرش موسى شریک ساخت و خداوند دعاى زکریا را مستجاب کرد و به او ، جانشینى مرحمت فرمود تا وارث او و وارث خاندان یعقوب باشد .

از همه اینها سخن گفتیم اما در صدد محدود کردن شمار اهل بیت پیامبر بر نیامدیم ، البته یادآور شدیم که على بن ابى طالب و همسرش فاطمه زهرا و فرزندانش حسن و حسین (ع) اعضاى این خاندان گرامى هستند ، استناد ما در آن گفتار بر اتفاق همه مسلمانان بود بر این که این چهار تن از اعضاى آن خانواده مبارک هستند . و قصد آن نداشتیم تا دلیل دیگرى بر این که آنان از خاندان پیامبرند بیاوریم . همانطور که ، قصد آوردن نام دیگران را چه به صورت اثبات یا نفى نیز نداشتیم ، و هدف ما از تنظیم این فصل ، همان دست‏ یافتن بر اندیشه روشنى است که بدان وسیله افراد مورد نظر را از کلمه ‏« آل محمد (ص) » مى‏شناسیم.

آنچه در این مورد ، شایسته اعتماد است ، همان احادیثى است که از پیامبر خدا روایت ‏شده است و در آنها ذکر « آل محمد » یا « اهل بیت او » و یا « عترت او » آمده است . در این جا مقصود از همه این عبارات یک چیز است . روایتهاى صریحى را که از پیامبر (ص) در این باره نقل شده است مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد:

(1) احادیثى که در بردارنده اوصاف این خانواده گرامى است ، و ما به وسیله آن اوصاف مى‏توانیم از کلمه ‏« آل محمد » خروج افرادى را که داراى آن اوصاف نیستند ، و هم ورود کسانى را که متصف به آن اوصافند ، در آن مفهوم بشناسیم .

(2) احادیثى که متضمن گواهیى است که بروشنى دلالت دارند بر این که اشخاص معینى در زمره ‏« آل محمد » یا « اهل بیت محمد » و یا « عترت او » یند.

 


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

عاشقی حاشا نداره

گل نمی خوام گل نمی خوام گل که تماشا نداره

صورت زیباتو می خوام عاشقی حاشا نداره

هفته به هفته می گذره جمعه به جمعه می رسه

به بی پناها سر زدن این پا و اون پا نداره

من چی دارم برات بگم خودت که از بر می دونی

قصه عمر آدما امروزو فردا نداره

منتظری که من بیام سر روی پاهات بذارم

هیچ می دونی که عاشقت سر نداره پا نداره ؟

یه روز میاد به شهر ما شهر کبود آدما

کسی که تا دلت بخواد از کسی پروا نداره

عبد الجبار کاکایی

                         *************


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

امیر المومنین اسوه وحدت ( بخش ششم )

چرا کسى همانند آنان در سایر خاندانها نبود؟

خواننده حق دارد که بگوید : تا این جا فهمیدیم که هیچ تناقضى - بین امتیاز خاندان پیامبر و آن اصلى که مى‏گوید گرامى‏ترین مردم نزد خدا پرهیزگارترین آنهاست - وجود ندارد ، زیرا که تماز آنان کاشف از این حقیقت است که ایشان در بالاترین درجه‏هاى تقوا بودند . و لذا این تمایز نه از نوع تمایز حکومت اشرافى بوده است ، نه اجر عمل دیگران براى ایشان و نه پاداش عملى که خارج از توان و بیرون از اختیارشان بوده است که همان خویشاوندى با پیامبر (ص) باشد . این گرامى داشت آنهاست که با اعمال پسندیده خود و با حرکت در خط شخص پیامبر شایستگى آن را یافته‏اند .

همه اینها را فهمیدیم ولى این حق را داریم که بپرسیم : چگونه پیش آمد که این پرهیزگاران ممتاز ، تنها در میان خانواده پیامبر (ص) یافت‏شدند و در دیگر خانواده‏هاى عرب یا در نژادهاى غیر عرب ظهور نکردند ؟

در تاریخ نبوتها تازگى نداشته است .

پاسخ ما بر این پرسش این است که آنچه اتفاق افتاده است در تاریخ نبوتها مطلب تازه‏اى نیست ‏بلکه به عکس تاریخ نبوت به شهادت قرآن سرشار از این گونه رویدادها است ، خداوند هارون را با برادرش موسى کلیم الله ، در رسالت‏ شریک قرار داد و هیچ کس از مردم بنى اسرائیل و دیگران را در رسالت ‏با او شریک نساخت دستیابى به این مقام شامخ هم ، به دلیل شایستگى شخص هارون بود و هم براى استجابت دعاى برادرش کلیم الله : « براى من از خاندانم وزیرى - برادرم هارون را - قرار ده ، بدان وسیله پشتم را قوى گردان ، و او را در کار من انباز کن تا تو را بیشتر تسبیح گوییم و فراوان یاد کنیم که تو خود به حال ما بینایى . فرمود : اى موسى ! آنچه خواستى به تو داده شد » (19) .

ابراهیم (ع) پروردگارش را خواند و از او خواست که از میان فرزندانش رهبرانى براى مردم قرار دهد ، پس خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به او وعده داد که از بین فرزندان صالح او امامانى قرار دهد ، بدون این که هیچ فردى از فرزندان او که به خود یا به دیگران ستم روا داشته‏اند به آن مقام والا برسند : « و هنگامى که پروردگارش ابراهیم را با کلماتى آزمود ، پس به پایان رسانید آنها را ، فرمود : من تو را امام براى مردم گردانیدم ، ابراهیم گفت : و از فرزندانم ؟ گفت : عهد من به ستمکاران نمى‏رسد » (20) . و قرآن جاى دیگر به استجابت دعاى ابراهیم تصریح کرده است ، به این ترتیب که در میان فرزندان او نبوت و کتاب را قرار داده است : « اسحاق و یعقوب را به او مرحمت کردیم و در میان نسل او نبوت و کتاب را قرار دادیم و اجر او را در دنیا دادیم و البته که او در آخرت از شایستگان است ‏» (21) .

و خداوند ، خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى داد : « همانا خداوند آدم ، نوح ، خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان - فرزندان بعضى را بر بعضى – برگزید ، و خدا شنوا و داناست ‏» (22) .

زکریا پروردگارش را خواند و از او صلاح فرزندانش را درخواست کرد ، خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و فرشتگان ، آن را به وى مژده دادند : « در آنجا زکریا پروردگارش را خواند ، گفت پروردگارا به من از جانب خود فرزندى پاک مرحمت فرما ، بدرستى که تو شنونده دعایى ، پس فرشتگان او را - در حالى که میان محراب ایستاده نماز مى‏خواند - ندا دادند : خداوند تو را به وجود یحیى مژده مى‏دهد در حالى که تصدیق کننده کلمه‏اى از خدا ، سرور ، بازدارنده نفس از شهوات و پیامبرى از شایستگان است ‏» (23) . این آیات و شمار دیگرى غیر از اینها به روشنى دلالت دارند بر این که نبوتهاى پیشین در این مسیر حرکت کرده‏اند و از اولاد پیامبران سابق و خویشاوندان ایشان - کسانى که در رفتارشان همانند آنان بودند -  وجود داشته‏اند و در مسیر اینان حرکت کرده‏اند و به درجات تقوا رسیده‏اند و بدان وسیله استحقاق به دوش کشیدن بار رسالت را یافته‏اند و خداوند آنان را بر دیگر جهانیان برگزیده است .

تفسیر مطلب آن که خداوند از خود ایشان و یا از فرزندانشان افراد ممتازى را آفریده است : یا براى استجابت دعاهاى این پیامبران و یا به عنوان پاداشى جهت تلاش آنان در راه نشر دین و اعلاى کلمة الله .

در این صورت ، غیر طبیعى نیست که در میان خاندان پیامبر، این چنین نخبگانى از پرهیزگاران وجود داشته باشند ، بلکه هنگامى غیر طبیعى خواهد بود که در میان اهل بیت پیامبر (ص) شاخصهاى هدایت وجود نداشته باشند تا به بالاترین مراتب تقوا برسند . حضرت محمد (ص) گرامى‏ترین پیامبران خدا و محبوب‏ترین آنان نزد خداست ، پس اگر خداوند ،  ابراهیم ، نوح ، زکریا و دیگران را گرامى داشته است‏ به این ترتیب که در میان فرزندان صالح آنان کسانى را آفریده است که استحقاق آن را داشته‏اند تا خداوند آنان را بر جهانیان برگزیند .

پس چرا خداوند خاتم پیامبران و عزیزترین رسولانش را گرامى ندارد تا رهبران لایق را در میان فرزندان او بیافریند ؟ هر گاه خداوند موسى را با برگزیدن وزیرى از خاندانش گرامى داشته است و برادرش را شریک رسالت او کرده است ، چرا محمد (ص) را با برگزیدن وزیرى از میان اهل بیتش گرامى ندارد تا جز نبوت - که هیچ پیامبرى پس از او نیست - از هر جهت همچون هارون نسبت‏ به موسى باشد ؟

پیامبر خدا در شب زفاف فاطمه براى على دعا کرد ، در همان حال از آبى که خود نوشیده بود به روى آنان مى‏پاشید و از خداوند درخواست مى‏کرد تا آنان و فرزندانشان را از شر شیطان ملعون نگهدارد (24) .

و حاکم روایت کرده است که پیامبر عبایى را روى على ، فاطمه و حسنین ‏انداخت‏ سپس فرمود : « پروردگارا اینان اهل بیت منند ، پس بر محمد و خاندان محمد درود فرست . » و خداوند بزرگ این آیه را نازل کرد : « محققا اراده خداوند تعلق گرفته است تا از شما خانواده ، پلیدى را برطرف کند و شما را در حد اعلاى طهارت ، پاک دارد » (25) .

و چه سزاوار است ‏حضرت محمد (ص) بر اینکه در مقابل انجام رسالت ‏به استجابت دعا درباره خانواده‏اش پاداش داده شود . در حقیقت این امرى طبیعى است‏ به همان دلیل است که مى‏بینیم رسول خدا على (ع) را به برادرى خود برمى‏گزیند و سپس مى‏گوید : « تو نسبت ‏به من به منزله هارونى نسبت‏ به موسى جز این که هیچ پیامبرى بعد از من نخواهد بود » . او فضیلت تمام خاندانش را - که مبرا از پلیدى‏اند - به این ترتیب اعلان مى‏کند که مسلمانان را مامور مى‏سازد - در حالى که صادق است و هرگز از روى هوا سخن نمى‏گوید - تا همان گونه که بر او درود مى‏فرستند بر خاندانش نیز درود فرستند و به این فرمان خدا پاسخ دهند که : « اى کسانى که ایمان دارید ، بر او درود فرستید و سلام مخصوص دهید.»

و قرآن ، خود به صراحت مى‏گوید ; از جمله اصول اسلامى ، محبت‏به خاندان رسول الله است . خداوند به پیامبرش دستور داده تا از مسلمانان در برابر انجام رسالت‏خود پاداش بخواهد و این پاداش ، همان محبت و دوستى ایشان نسبت ‏به خاندان او باشد : « آن همان چیزى است که خداوند بندگانش را بشارت مى‏دهد ، آنان که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته کرده‏اند ، بگو ; از شما بر انجام رسالت اجرى نمى‏خواهم ، به جز دوستى با خویشاوندان ، و هر کس نیکى کسب کند ، ما برایش بر آن نیکى مى‏افزاییم ، همانا خداوند بخشنده پاداش دهنده است‏ » (26) .

حاکم در مستدرک به سند خود از على بن حسین (ع) نقل کرده است که حسن بن على فرمود : « و من از آن خاندانم که خداوند دوستى و مودت آنان را بر هر مسلمانى ‏واجب شمرده است ، و خداوند بزرگ به پیامبرش فرموده است : بگو از شما در برابر انجام رسالت مزدى نمى‏خواهم ، مگر مودت به خویشاوندانم و هر که کسب نیکى کند ، ما در آن نیکى برایش مى‏افزاییم . پس کسب نیکى ، دوستى ما خانواده است ‏» (27) .

خداوند در این آیه پیامبرش را مامور کرده است تا به مسلمانان بگوید : او از ایشان اجر و مزدى براى رسالت نمى‏خواهد بجز مودت ایشان بر خویشاوندان او ( و خویشاوندان او همان خاندان اویند ) . و این سخن چنین نیست که محبت پیامبر را نسبت‏ به خانواده‏اش پاسخى به نداى غریزه بشرى داند از باب این که هر انسانى بر محبت‏ خویشاوندان خود آفریده شده است ; چه پیامبر بالاتر از آن است که خاندانش را بر دیگر مردم فضیلت‏ بخشد و آنان را مشمول محبت‏ خاص خود گرداند ، در حالى که دیگران به خدا نزدیکتر از ایشان باشند . و اگر چنین باشد ،  انگیزه ، انگیزه خود خواهى خواهد بود ، و اگر چنین انگیزه‏اى در میان بود هر آینه خداوند او را مامور نمى‏کرد تا اجر خود را بر انجام رسالت ، محبت‏ بر خاندانش قرار دهد ، چه میان خدا و هیچ یک از بندگانش قرابتى وجود ندارد ! و خداوند خاندان پیامبر را متمایز نمى‏کرد و به پیامبرش دستور نمى‏داد تا از مسلمانان محبت‏ به آنان را بطلبد مگر از آن جهت که ایشان در بالاترین مراتب تقوا بودند و محبت آنان موجب قرب به خداست و پیروى از ایشان رهنمون به سوى حق است .

پى‏نوشتها :

1- « الطبقات الکبرى ‏» ابن سعد ج 3 ص 321 ، و گروهى از مورخان نیز نقل کرده‏اند .2- بخارى در جزء ششم از صحیح خود ( در کتاب تفسیر- در تفسیر سوره احزاب ) ص 151 و مسلم در جزء چهارم ( در مورد درود فرستادن بر پیامبر پس از تشهد ) ص 136 این مطلب را روایت کرده‏اند ، شماره حدیث در سنن ترمذى 483 ، در سنن ابن ماجه 904 است . و نسایى در صحیح خود جلد 3 ص 48 آن را نقل کرده است . 3- صحیح بخارى ج 6 ص 151 . و نسائى در جزء سوم از صحیح خود ص 49 از ابو سعید ، قریب به آن مطلب را نقل کرده است . 4- صحیح مسلم ج 4 ص 125 . 5- صحیح نسایى ج 3 ص 48 . 6- سنن ابن ماجه ج 1 ص 293-294 . شماره حدیث 906 .  7- سیره ابن هشام ، جزء دوم ص 412 .  8- سوره لقمان (31) آیه 33 .   9- سوره فاطر (35) آیه 19.   10- سوره مسد (11) .   11- حاکم : صحیح مستدرک ، ج 3 ، ص 226.      12- سنن ابن ماجه - حدیث 145 .    13- ابن ماجه در سنن خود ، حدیث 143 .   14- سنن ابن ماجه ، حدیث 121.    15- جزء پنجم از صحیح بخارى (باب فضائل على) ، ص 24 .     16- همان کتاب ص 25 در باب فضایل خویشان پیامبر .    17- سنن ابن ماجه - حدیث 143 .     18- حاکم ، سند روایت را به ابى ذر رسانده است . جزء سوم از مستدرک ص 151 .   19- سوره طه ، آیه 29 تا 36 .    20- سوره بقره ، آیه 124 .   21- سوره عنکبوت آیه 27 .   22- سوره آل عمران ، آیه 33 -34 .   23- آل عمران (3) آیه 38-39 .  24- « ریاض النضرة ‏» از حافظ محب طبرى (چاپخانه اتحاد مصر جلد 2 ص 180) و احمد در « مناقب‏ » آن را آورده است . و متقى در «کنز العمال ‏» ج 7 ص 113 نقل کرده و گفته است که ابن جریر و هیثمى در مجمع خود ج 9 ص 209 روایت کرده و گفته است طبرانى و ابن حجر در صواعق خود (ص 84) نقل کرده‏اند ، و او گفته است : ابو حاتم سند آن را استخراج کرده است . همه اینها را فیروز آبادى در کتاب خود « فضائل الخمسة من الصحاح الستة ‏» ج 2 ص 143 چاپ سوم آورده است .    25- مستدرک ج 3 ، ص 128.    26- سوره شورى ، آیه 23 سوره مکى است ولى این آیه و دو آیه بعد ، مدنى هستند.   27- ج 3 ص 172 .

 

 


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

کیست امشب در دل طوفانی او جاکند

کیست امشب در دل طوفانی او جاکند

قطره های تاولش را راهی دریا کند

گرد و خاکی گشته بود اما هنوز آئینه بود

صفحه آئینه را فردای محشر وا کند

مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است

کنج این ویران سرا میخانه ای برپا کند

تار و پودی از لباس مندرس گردیده اش

می تواند دیده یعقوب را بینا کند

او که دارد پنجه ای مشکل گشا قادر نبود

چشمهای بسته بابای خودرا وا کند

گیسویش را زیر پای میهمانش پهن کرد

آنقدر فرصت نشد تا بوریا پیدا کند

خشتهای این خرابه سنگ غسلش می شود

یک نفر باید دوباره غسل یک زهرا کند

علی اکبر لطیفیان

************


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

امیر المومنین اسوه وحدت ( بخش پنجم )

 شهادت پیامبر (ص) بر فضیلت آنان

بر فضیلت این چهار تن دلیلى مهمتر از گواهیهاى پیامبر درباره ایشان وجود ندارد ،که آنان را در بالاترین مراتب  عظمت و فضیلت قرار مى‏دهد . زید بن ارقم از رسول خدا روایت کرده است که به على ، فاطمه ، حسن و حسین فرمود : « با هر کسى که با شما در صلح و سازش باشد در صلحم و با هر که با شما در ستیز باشد در ستیزم ‏» (12) . معقول نیست که پیامبر با هر که محارب با على ، فاطمه ، حسن و حسین است در جنگ باشد مگر وقتى که هر یک از آنان ملازم با حق و از آن جدایى ناپذیر باشند . پیامبر بزرگتر از آن است که با دشمنان این چهار تن دشمنى کند در حالى که آن دشمنان بر حق باشند .

حبشى بن جناده نقل کرده است که او خود از رسول خدا شنید که مى‏فرمود : « على از من است و من از او ، و بجز على کسى حقى را از طرف من ادا نمى‏کند » (13) .

طبیعى است که مقصود پیامبر (ص) آن نبوده است که على را - به خاطر خویشاوندى با خود - بر دیگران امتیاز بخشد . عباس عموى پیامبر (ص) بوده است ، دیگر هاشمیان و در میان آنان جعفر بن ابى طالب ، همان خویشاوندى را با پیامبر (ص) داشتند که على (ع) داشت . اگر خویشاوندى سبب امتیاز بود ، باید هر کدام از آنها شایسته اداى حق از جانب رسول خدا (ص) مى‏بودند ، در صورتى که او خود فرموده است : « جز على ،کسى از جانب من حقى را ادا نمى‏کند . » و آن نیست جز آن که على (ع) براى اداى حق از سوى پیامبر (ص) و مشابهت‏ با او ، واجد استعدادهاى طبیعى بوده که دیگر مسلمانان از آنها بى‏بهره بوده‏اند . در حدیث است که سعد بن ابى وقاص هنگامى که معاویه مقام على (ع) را نکوهش مى‏کرد - به او گفت : آیا این حرف را درباره مردى مى‏گویى که از پیامبر خدا (ص) درباره او شنیدم ، که مى‏گفت : « هر کسى را که من سرور اویم ، پس على سرور اوست . » و شنیدم به او مى‏فرمود : « تو نسبت‏به من به منزله هارونى نسبت ‏به موسى ، جز این که پس از من هیچ پیامبرى نخواهد آمد » (14) .

رسول خدا ، منزلتى به على بخشیده که به هیچ کس دیگر نداده است ، در عبارت اول او را صاحب اختیار هر مرد و زن مسلمان قرار داده است چه آن که قرآن به صراحت مى‏گوید : پیامبر از خود مؤمنان بر ایشان سزاوارتر است و این عبارت پیامبر (ص) همان جایگاه را به على اعطا مى‏کند پس او صاحب اختیار تمام کسانى است که رسول خدا صاحب اختیار آنهاست .

و در کلام دوم ، على را به منزله هارون نسبت‏ به موسى قرار داده است ، و معناى‏آن چنین است که وى در رتبه بعد از پیامبر خدا قرار دارد . بدیهى است که هارون در رتبه پس از موسى بود و کسى میان قوم موسى در فضیلت همپایه هارون نبود . در نتیجه ، بر طبق این سخن ، على داراى همه مقامهاى هارون بوده است جز مقام نبوت که پس از حضرت محمد (ص) نبوتى در کار نیست .

بخارى روایت کرده است که رسول خدا به على فرمود : « آیا نمى‏پسندى که نسبت ‏به من به منزله هارون نسبت‏ به موسى باشى‏ » (15) .و نیز بخارى روایت کرده است که پیامبر خدا فرمود : « فاطمه بانوى زنان بهشت است‏ » (16) . البته ورود به بهشت در گروى تقواست . و در صورتى که فاطمه بانوى زنان بهشت‏باشد ، پس پرهیزکارترین زنان هم خواهد بود .

ابو هریره روایت کرده است که رسول خدا فرمود : « هر کس حسن و حسین را دوست‏بدارد مرا دوست داشته است و هر که آنان را به خشم آورد ، مرا به خشم آورده است ‏» (17) .و حاکم در مستدرک نقل کرده است که رسول خدا فرمود : « هان مثل خاندان من - در میان شما – همانند کشتى نوح است ، هر کس سوار آن شد نجات یافت و هر که از آن تخلف کرد ، غرق شد » (18) .

پیامبر خدا پیروى اهل بیت را وسیله نجات قرار داده است و مخالفت ایشان را علت غرق شدن ; و معنى آن ، چیزى جز این نیست که گفتار و رفتار ایشان مطابق گفتار و رفتار اوست ،  پس اطاعت ایشان ، اطاعت او ، و مخالفت‏با ایشان ، مخالفت‏ با اوست .


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

مــرا بــا عشـق عتــرت زاده مــــادر

مــرا بــا عشـق عتــرت زاده مــــادر

مـــرا شیـــر محبت داده مــــــــادر

نبــاشـد لنگ در محشـــر کمیتــــم

کــه مـــن از دوستان اهـــل بیتـــــم

شــدم از خــردسالــی بـــــی اراده

ارادتمنــد بــــر ایـــن خـــانـــواده

ســر این سفره عمری ریــزه خوارم

ولینعمت , بــه جــز ایشان نـــــدارم

خدا داند کـه بر اینان چه داده است

که خود هم عاشق این خانواده است

چنــان کعبه سیــه پــوش حسینــم

غلام حلقــــه در گــــوش حسینــم

مــرا جـز عشق او سرمایه ای نیست

بــه سر , جـز سایه او سایه ای نیست

نــه هــر اهل دلی دلـــداده اوست

کــه مستــی ها همـه از بــاده اوست

گــر اینجـا مرثیت خــوان حسینـم

در آنجا هــم ســـر خوان حسینـــم

بــدو وابستــه باشد تـــار وپـــودم

وزو بـــاشد همــه بـــود و نبـــودم

چــو اینجـا انتسابـم با حسین است

بـــه فردا هم حسابم بــا حسین است

خوش آن عاقل کــه شد دیوانه او

کشــد مـــرغ دلـــش را دانـــــه او

دلــم را اشک شوقش شستشو داد

مـــرا در چشــــم مــردم آبــرو داد

دلــی را کآتش عشقش فــــروزد

یقیـــن دارم کـــه در دوزخ نســوزد

*****


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

امیر المومنین اسوه حدت ( بخش چهارم )

تمام بنى هاشم از خاندان پیامبر (ص) نیستند

چیزى که لازم است ‏به طور واضح فهمیده شود این است که کلمه ‏«آل محمد (ص) » شامل همه منسوبان به پیامبر نمى‏شود ، چه ، آن کلمه بیشتر هاشمیان و نیز فرومایگان از نسل حضرت محمد را در بر نمى‏گیرد  . اگر چنان بود ، نوعى تمایز قبیله‏اى شمرده مى‏شد ، زیرا که بسیارى از افراد منتسب به پیامبر، در خط او گام برنداشتند ، و آن گونه که خواست پیامبر بود به اسلام خدمت نکردند . اگر همگى از این امتیاز برخوردار بودند و لازم بود به هنگام درود بر پیامبر آنان نیز بزرگ داشته شوند ، خود نوعى دعوت به طبقاتى کردن جامعه و اعتقاد داشتن به امتیازهاى قبیله‏اى است .و این مطلب با اصل قرآنى-که اعلان مى‏کند : برترى در گرو تقواست - متناقض است و اسلام به‏خودى خود دچار تناقض نیست . حقیقت این است که مقصود از کلمه ‏«آل محمد (ص) » افراد مشخصى از خویشاوندان پیامبر است که خداوند به دلیل دارا بودن فضیلتى آنان را برگزیده است . این افراد کسانى هستند که خداوند آنان را نه به سبب  قرابتشان با پیامبر، بلکه از آن جهت که ایشان در بالاترین مراتب فضیلت قرار دارند ، برگزیده است . آنان به شیوه صحیح  اسلامى زندگى کردند و از کتاب خدا و سیره پیامبرش اطاعت کردند و در رفتار و گفتار از این دو جدا نشدند.

برترى دادن پیامبر (ص) به آنان، دلیل برترى آنان است.

هنگامى که پیامبر (ص) به ما فرمان مى‏دهد تا هر گاه بر او درود مى‏فرستیم بر خاندانش نیز درود فرستیم در حقیقت ‏بدان وسیله از برترى آنان بر دیگران از نظر علم و عمل و فضیلت ، به ما خبر مى‏دهد . این مطلبى است که آنان را شایسته چنین بزرگداشتى جاودانه و بى‏مانند ، مى‏سازد.براستى که خداوند عادلتر از آن است که بنده‏اى را بیهوده و بدون شایستگى رافت ‏بخشد.

آرى ، هنگامى که خداوند بزرگ اعلان مى‏فرماید که معیار بزرگى همان تقواست و بلافاصله ما را به گرامیداشت اشخاص معینى دستور مى‏دهد ، به این نتیجه مى‏رسیم که آن افراد - از آن جهت که پرهیزگارترند - از دیگران والاتر و برترند . به این ترتیب هیچ گونه تناقضى میان اصول یاد شده اسلامى و گرامیداشت‏ خاندان پیامبر (ص) ، نمى‏یابیم ، بلکه به هماهنگى کاملى برخورد مى‏کنیم.

تاریخ زندگى آنان گواه بر بلندى مقام آنهاست

اگر ما از بزرگداشت‏ خاندان پیامبر- به دلیل درود فرستادن بر ایشان- چنین نتیجه گیرى مى‏کنیم که آنان سزاوار چنین بزرگداشتى هستند ، در حقیقت تاریخ زندگى ایشان است که این نتیجه گیرى را تایید مى‏کند . البته هم اکنون من در صدد نیستم که راجع به تعیین افراد خاندان پیامبر بحث کنم ، بلکه آن را به فصل آینده واگذاشته‏ام ، اکنون به این بسنده مى‏کنیم که بگویم ، تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند بر این که على بن‏ابى طالب و همسرش فاطمه زهرا و دو فرزندش حسن و حسین از خاندان حضرت محمدند و تاریخ زندگى آنان نیز این برداشت ما را تایید مى‏کند و هم شایستگى ایشان را به این گرامیداشت‏ به ثبوت مى‏رساند . خوانندگان تاریخ اسلام به آسانى مى‏توانند دریابند که على بن ابى طالب ، سرور مجاهدان ، قهرمان اسلام ، داناترین اصحاب پیامبر، علاقه‏مندترین و پایبندترین فرد به قرآن و اصول آن و مطیعترین فرد به تعلیمات پیامبر (ص) بوده است.

پارسایى او از جنبه‏هاى مادى زندگى مانند مقام ، قدرت و ثروت - بطور قطع - بى‏نظیر بوده است . زیرا او مردى بود که در انتخاب اسوه‏هاى برتر ، هر جا که برخوردى میان آنها و ارزشهاى مادى مى‏دید ، تردید به خود راه نمى‏داد.

ژرفا و گستردگى دانش او ، حیرت آور است ، مضامین ‏« نهج البلاغه ‏» گواه صحت این حدیث است که از پیامبر خدا (ص) نقل کرده‏اند که : « من شهر علمم و على (ع) دروازه آن ; پس هر کس آهنگ آن شهر کند ، باید از دروازه آن وارد شود » (11) .

تاریخ زندگى سه تن دیگر از خاندان محمد (ص) یعنى فاطمه زهرا و دو فرزندش حسن و حسین (ع) ، خود دلیل روشنى است‏ بر این که ایشان ، در بالاترین مراتب تقوا قرار داشتند ، و آنان اسوه‏هاى زندگى صحیح اسلامى بودند .


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

داستانهائى از امام زمان از کتاب بحار الانوار

1

میلاد موعود

حکیمه خاتون ، دختر امام محمّد تقى (علیه السلام) و عمّه امام حسن عسکرى ( علیه السلام ) مى فرماید :  ابا محمّد ،  حسن بن على ( علیهما السلام )  شخصى را نزد من فرستاد و پیغام داد :

« عمّه جان !  امشب براى افطار نزد ما بیا که شب نیمه شعبان است ،  خداوند ـ تبارک و تعالى ـ امشب حجّت خود را که حجّت او در روى زمین است ، آشکار مى سازد.»

من خدمت آن حضرت شرفیاب شدم ، عرض کردم : مادر او کیست؟ فرمود: نرجس. عرض کردم :  فدایت گردم ;  قسم به خدا ! من اثرى از حاملگى در او نمى بینم . فرمود : بدان ! حقیقت همین است که من به تو مى گویم.

پس از این گفت و گو وارد اندرون خانه حضرت شده سلام کردم و نشستم . نرجس خاتون کفش مرا درآورده و فرمود : بانوى من ! حالتان چطور است؟ عرض کردم : بانوى من و خاندان من ، تو هستى. فرمود: این چه حرفى است که مى زنید ]من کجا و این مقام بزرگ؟[ عرض کردم :  دخترم ! خداوند ـ تبارک و تعالى ـ امشب پسرى به تو عطا خواهد نمود که سروَر دنیا و آخرت است.

آنگاه او در حالى که آثار حجب و حیا در او نمایان بود ، آرام نشست . پس از آن که نماز عشا را خواندم و افطار کردم ، به بستر رفته و خوابیدم . نیمه شب براى اداى نماز شب برخاستم . وقتى نمازم به پایان رسید ، نرجس خاتون خوابیده بود و هیچ اثرى از زایمان در او دیده نمى شد . مشغول تعقیبات نماز شدم . دوباره خوابیدم ; ناگهان با هراس از خواب پریدم ، دیدم نرجس خاتون آرمیده وخواب است. در این هنگام ، به وعده امام شک کردم . ناگاه امام ( علیه السلام ) از اتاق خویش با صداى بلند فرمود : « عمّه جان ! عجله نکن نزدیک است . »

شروع به قرائت سوره « الم سجده »  و « یس » نمودم . هنگام قرائت من ، نرجس خاتون با هراس از خواب پرید . به طرف او رفتم و گفتم : اسم اللّه علیکِ،( [2] )  آیا چیزى احساس مى کنى ؟ » فرمود : « آرى ، عمّه جان ! » . عرض کردم : برخود مسلّط باش و دل قوى دار، این همان است که به تو گفتم.

آنگاه دوباره به خواب رفتم در حالى که او کاملاً براى زایمان آماده شده بود . دیگر چیزى نفهمیدم تا این که حضور مولایم حضرت حجت ( علیه السلام ) را احساس کردم . بیدار شدم ، روانداز را کنار زدم دیدم در سجده است . او را در آغوش کشیدم . بسیار پاکیزه بود . در این هنگام ابامحمّد ، حسن بن على( علیهما السلام ) با صداى بلند فرمود : « عمّه جان ! فرزندم را بیاور».

او را به نزد حضرت ( علیه السلام ) بردم ، آن بزرگوار کودک را روى یک دست خود گذاشت و دست دیگر را بر پشت او نهاد و پاهایش را به سینه چسبانید . آنگاه زبان مبارک را در دهان آن طفل چرخاند و دست بر چشمها و گوشها و مفاصل او کشید و فرمود : « پسرم سخن بگو . »

آن مولد مسعود فرمود : « اشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لاشریک له ، و أشهد أنَّ محمّداً رسول اللّه ( صلى الله علیه وآله وسلم ) »

آنگاه بر على امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) و یک یک ائمّه معصومین ( علیهم السلام ) درود فرستاد تا رسید به پدر بزرگوار خود ، چشم باز کرد و بر آن حضرت سلام نمود . امام حسن عسکرى ( علیه السلام ) فرمود : « عمّه جان ! او را به نزد مادرش ببر تا بر او نیز سلام کند ». او را گرفتم و به نزد مادرش بردم ; بر مادر خود نیز سلام نمود ، پس او را به اتاق امام ( علیه السلام ) بازگرداندم. حضرت ( علیه السلام ) فرمود : « عمّه جان ! روز هفتم نیز نزد ما بیا ».

بامدادان که خورشید دمید به اتاق امام ( علیه السلام ) بازگشتم تا با ایشان خداحافظى کنم . وقتى روپوش از گهواره آن مولود مسعود را کنار زدم او را نیافتم . به حضرت عرض کردم : فدایت شوم ! سروَرم چه شد ؟

فرمود : او را به همان کسى که مادر موسى ( علیه السلام ) فرزندش را سپرد ، سپردم.

روز هفتم به خدمت حضرت ( علیه السلام ) شرفیاب شدم . سلام کردم و در محضرش نشستم . فرمود : « فرزندم را نزد من بیاور ! »

سروَرم را در قنداقه اى نزد حضرت ( علیه السلام ) آوردم ، و آن بزرگوار مجدّداً مانند بار اوّل زبان در دهان او چرخاند ; گویى که به او شیر یا عسل مى خورانید . آنگاه فرمود : « پسرم ! سخن بگو »

فرمود : « أشهد أن لا إله إلاّ اللّه » و حضرت پیامبر محمّد مصطفى ( صلى الله علیه وآله وسلم ) را درود و ثنا گفت ، و بر على امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) و یک یک ائمّه ( علیهم السلام ) درود فرستاد تا به پدر بزرگوار خود رسید ، آنگاه این آیه را تلاوت نمود :

( بسم اللّه الرحمن الرحیم* و َنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً و َنَجْعَلَهُمُ الْوارِثیِنَ* وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کَانُوا یَحْذَرُونَ ) .( [3] )

« و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان ] مردم  [ گردانیم ، و ایشان را وارث ] زمین  [کنیم *  و در زمین قدرتشان دهیم و ] از طرفى[  به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند ، بنمایانیم » .

موسى بن محمّد ـ که راوى این حدیث شریف است ـ  مى گوید : این حدیث را از عقبه ، خادم امام حسن عسکرى ( علیه السلام ) نیز پرسیدم ، او گفته حکیمه (علیها السلام ) را تصدیق کرد( [4] ).

 


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

<      1   2   3   4      >

دوشنبه 103 آذر 12

امروز:   1   بازدید

فهرست

[خـانه]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

موضوعات وبلاگ

حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم

خرداد 84 - ابوتراب

جستجوی وبلاگ من

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان


لینک دوستان

بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
استاد حسین انصاریان
ابوتراب
المنتظر ( فارسی , انگلیسی , اردو )
مجله خورشید مکه
مسجد جمکران
آیت الله خامنه ای
آیت الله فاضل لنکرانی
آیت الله مکارم شیرازی
آیت الله مصباح یزدی
امام خمینی
حوزه
سایت غدیر
شبکه امام رضا
شبکه عقاید ( قم )
شبکه فرهنگی هجر ( مخصوص مناظره )
شبکه قرآن
عاشورا
فدک
فقه اسلامی
مرکز جهانی اهل بیت
معرفی پایگاههای شیعه
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
خانه کتاب ایران
سازمان علمی تحقیقی ایران
کتابخانه کنگره ملی آمریکا
خبر گزاری جمهوری اسلامی
روزنامه ایران
روزنامه کیهان
روزنامه همشهری
روزنامه اطلاعات
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
مجله گل آقا
قریبستان

آوای آشنا

صدای خودم

اشتراک

 

آرشیو

خرداد 84

طراح قالب

www.parsiblog.com

تعداد   19120   بازدید


سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام ! به وبلاگ ابوتراب خوش آمدید ! امیدوارم از مطالبش استفاده کنین و ما رو از نظراتتون بی بهره نذارین ؛ ضمنا ما آماده پاسخ گویی به سوالاتی که احیانا در هنگام مطالعه مطالب براتون پیش میاد هستیم ؛ پس حتما بپرسین ؛ یا علی